صورتیهای آبیه من

ساخت وبلاگ
این اسم اسمه کفشامه زمانیکه رفتم کفش  بخرم کفشیکه انتخاب کردم ،سه رنگشو بود فسفری،سیاه،صورتی،....

فسفری که گفتم مثله لامپه ،مخصوصا شب ،سیاهم که نمیخواستم آخه دوتا کفشه قبلیم سیاه بودن،من موندمو رنگه صورتیش،بخرم؟نخرم؟،هم خودم تمایل نداشتم هم میدونستم مامانم قبول نمیکنه،تازه پام خوب شده بودو میتونستم بدون عصا مسیرو تادانشگاه پیاده برم،بخاطره گچه پام یکماهی خریده کفش بتعویق افتاده بود،خواهرمم که موافقه خریدش بود،این بود که دیگه دلو زدم به دریاو

 خریدم،عصر که برگشتیم ،به مامانم اطلاع دادم که کفش خریدم ولی حرفی از رنگش نزدم،اونم کنجکاو نشد،ببینش،تاصبح که کفشو پوشیدمو رفتیم دکتر،بهم گفت،پارش میکنم،دیگه نپوشش،اصلا بفروشش به یکی،بهم گفت تقصیر دوسته نابابه که من همچین رنگی خریدم،یادش اومدکه بله این خواهرمه که دوساله بام همکلاسه،اینه که دوسته نابابم مشخص شد،خواهرم،خلاصه،از فیزیو تراپی که برگشتیم کفشو گذاشتم تو جاکفشی هروقت میومدببینه کدوم کفش پامه، کفشه دیگه ای میپوشیدمو،وقتایه دیگه قایمکی این کفشارو میپوشیدم،ازقضا،یه دفعه که ازبیرون اومده بودم،حواسم نبودو مامانم کفشو پام دید،...گفتم الانه که ی برخورده شدید کنه،خدارو شکر بخیر گذشت،باخودم فکرکردم چ کنم،چ نکنم،یاد رنگای طراحیه لباس افتادم،پارسال مامانم کلاس طراحی نقش و نگار لباس رفته بود،رنگاش ،رنگه ثابت بود،زمانیکه مامانم بخاطر تولد دخترخالم رفته بود،خونه خالم باکمک خواهرم نشستیم رنگش کردیم،منتهی ازونجاییکه کفشادولایه بودن،الان لایه روییش آبیه،لایه زیریش صورتی،اینه که اسمشونو گذاشتم *صورتیهای آبیه من*البت شبا بنفش به نظر میان،ی نکته اونم اینکه خالم خونش شهره دیگه ایه ،اینه که هنوز مامانم با *صورتیهای آبیه من*روبرو نشده

برای دلم...
ما را در سایت برای دلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barayedelammo بازدید : 320 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 6:12