مهمانی

ساخت وبلاگ

آدم دوست داره با اطرافیانش رفت و آمد بکنه ، منتهی بعضی رفتارا تمومی نداره ، سر همین رفتارا مامانم دیگه دوست نداره با این خانواده رفت و آمد بکنه، حقم داره ولی خب ما مهمونی رو دوست داریم ، رفت و امدمون با این خانواده کمه ،خودشونم گله میکنن چرا سرنمیزنین دیر به دیر میاین منتهی مادره نمیتونه آروم بشینه یا یه حرفی میزنه که نشان از حسادتش به فلان داشته خودت یادیگرانه بعدم هی میگه ما نداریم ، ازونورم که میگه میخوایم فلان وسیله رو عوض بکنیم ازش خسته شدیم ، مامانمم میگه توی مهمونی صداش میکنی یه حرفی بزنی بی محلی میکنه، خودشو میزنه به نشنیدن طوریکه یبار شوهره بهش گفت دارن باتو حرف میزنن ، ولی خب همون موقع بیای با دخترش حرف بزنی سریع توجه میکنه ببینه چی میگی،دیشب باوجود اینکه خوابم میومد دلم میخواست بیشتر بمونن ، ازینکه ساعت می‌گذشت ناراحت نمیشدم، اما خب متاسفانه زنه برخلاف ما علاقش به حرفای بیخوده.

بعضی آدما فقط بعد مردن آروم میگیرن، اونموقع با تکون نکیر و منکر میفهمن این دنیا برای چیه، میفهمن برای خوشگذرونی نامحدود و بی پایان نیومدن؛ برای حسادت و فضولی نیومدن، اونموقع که وقت پاسخگویی ،خیری که رسوندی به دادت میرسه ، نه شرایی که با شوق به بقیه میرسوندی.

خد اعاقبت هممونو به خیر بکنه

+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۱ ساعت 13:57 توسط صبا  | 

برای دلم...
ما را در سایت برای دلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barayedelammo بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت: 16:23